گلبرگی از دریا پارت 5

از زبان سونیک 💙
همون جور داشتم با تعجب به شدو نگاه می کردم که به خودم اومدم و زود رفتم پیشه شدو .
سونیک :شدو ، شدو بیدار شو !
شدو : ....روژ.....رو....خبر...کن...
شدو یه آینه بهم داد .
سونیک : روژ رو خبر کن .
و روژ سریع آمد ، چطور اینقدر سریع اومد ؟
خلاصه به زور شدو رو بردیم به امارت و کناره شومینه درازش کردیم و یه دفعه چشمم به زخمی که روی دست شدو بود افتاد و زود رفتم بسته کمک های اولیه رو آوردم و دستش رو باند پیچی کردم و کنارش دراز کشیدم و خوابم برد .
(صبح روز بعد)
از زبان شدو 🖤
کم کم داشتم بیدار می شدم که دیدم سونیک کنارم دراز کشیده و خوابه .
سونیک : ااا....چی شده ؟
سونیک : شدو تو بیدار شدی ؟!
سونیک زود از روم پاشد و گونه هاش مثل گل رز سرخ شده بود .
سونیک : خب ....می خوای برات یه چیزی بیارم ؟
شدو : نمی‌دونم .
سونیک : پس بلند شو تا بریم .
شدو : باشه .
بلند شدیم و به سمت آشپزخونه رفتیم که من سوالی که داشتم رو از شدو پرسیم .
سونیک : آاااممو..شدو ؟
شدو : بله.
سونیک : خب ....چرا تو دیشب تبدیل به ...چیز شدی ...گرگ ؟
شدو : قضیش یکم مفسله....خب راستش من طلسم شدم.
سونیک : چی ؟
شدو : به خاطر یه اتفاق هر شب وقتی ماه کامل شد من به شکل دیگه ای در میام .
سونیک :...
شدو : می دونیم که الان کلی ازم می ترسی .
سونیک : نه شدو من از تو نمی ترسم ، برعکس من از تو خوشم میاد .
شدو : واقعاً؟
سونیک : البته ☺️
و با شدو صبحونمون رو خوردیم و می از شدو پرسیم :و یه چیز دیگه ...... ببخشید که باحس زخمی شدنت شدم .
شدو : اشکالی نداره فقط یه اتفاق بود
ادامه دارد......
دیدگاه ها (۴)

🥰🥰🥰

😑😑😑

😢😢😢

😢😢😢

تحت تعقیب

خطوط موازی

ستارگان جادویی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط